همان پوست تخته. (آنندراج). پاره پوستی که درویشان و جز آنان با خود دارند زیرانداز را. تخته ای ازپوست گوسفند که بر آن نشینند و خوابند: با کلاه نمدبه تخته پوست شهریاریم و تاج و تخت این است. نصیرای بدخشانی (از آنندراج). - تخته پوست انداختن، کنایه از مقیم شدن به جایی است
همان پوست تخته. (آنندراج). پاره پوستی که درویشان و جز آنان با خود دارند زیرانداز را. تخته ای ازپوست گوسفند که بر آن نشینند و خوابند: با کلاه نمدبه تخته پوست شهریاریم و تاج و تخت این است. نصیرای بدخشانی (از آنندراج). - تخته پوست انداختن، کنایه از مقیم شدن به جایی است